مفاهیم پایهمقالات

مفهوم جامع تمرکززدایی (غیرمتمرکزسازی)

ویتالیک بوترین، خالق اتریوم، در این مقاله درباره مفهوم به اشتباه تعبیر شده تمرکززدایی (Decentralization) صحبت می‌کند و با شکافتن این کلمه جنبه‌های مختلف آن را مورد بحث قرار می‌دهد. در این مقاله مثال‌هایی برای درک جوانب مختلف تمرکززایی (Centralization) و تمرکززدایی ذکر شده تا درک مفاهیم عنوان شده را آسان‌تر سازد. از طرقی روش‌های دستیابی به تمرکززدایی و موانع بر سر راه آن نیز از دیگر موضوعاتی است که ویتالیک به آن پرداخته است.

غیرمتمرکزسازی یکی از واژه‌هایی است که در فضای ارزهای دیجیتال بسیار استفاده می‌شود و از سویی اغلب به عنوان تنها علت به وجود آمدن بلاک چین به آن نگاه می‌کنند. با این حال گویا این لغت یکی از ضعیف‌ترین کلمات تعریف شده به حساب می‌آید. هزاران ساعت مطالعه و میلیاردها دلار در قالب توان هش برای دستیابی به یگانه هدف تمرکززدایی و حفظ و بهبود آن صرف شده است؛ و زمانی که بحث‌ها رقابتی می‌شود، به وفور دیده می‌شود که یکی از پروتکل‌ها ضربه آخر را با متهم کردن طرف مقابل به متمرکز بودن به آن‌ها می‌زند.

اما همواره ابهامات زیادی درباره معنای واقعی این کلمه وجود داشته است. برای مثال شکل زیر که متأسفانه بسیار رایج است و هیچ کمکی نیز به ما نمی‌کند را در نظر بگیرید:

 

حال این دو جواب را برای سوال «غیرمتمرکز و توزیع شده چه تفاوتی با هم دارند؟» در وبسایت کورا (Quora) با همدیگر بررسی کنیم. اولین جوابی که به این سوال داده شده به صورت طوطی‌وار شکل بالا را تکرار کرده است، در حالی که پاسخ دوم ادعای کاملاً متفاوتی دارد. در این پاسخ آمده که «توزیع شده به این معنی است که پردازش تمام تراکنش‌ها در یک نقطه انجام نمی‌شوند» در حالی که «غیرمتمرکز به معنی نداشتن کنترل یک واحد مستقل بر روی تمامی تراکنش‌ها می‌باشد». ضمناً بهترین جوابی که در استک اتریوم به این سوال داده شده، نمای بسیار مشابهی دارد؛ اما تفاوت آن با جواب قبلی، جابه‌جا شدن کلمات غیرمتمرکز و توزیع شده است. به همین خاطر نیز باید در این باره شفاف‌سازی انجام شود.

سه نوع تمرکززدایی

 

هنگامی که مردم درباره تمرکززدایی نرم‌افزارها صحبت می‌کنند، در واقع حول سه محور مجزا از تمرکز زدایی/تمرکز زایی به گفتگو می‌پردازند. با اینکه در برخی موارد تفکر درباره داشتن یکی از این محورها بدون دیگری کار دشواری است، اما در کل این موارد کاملاً مجزا از هم می‌باشند. این محور‌ها به شرح زیر است:

تمرکز زدایی/زایی از نظر معماری: چند کامپیوتر فیزیکی این سیستم را به وجود آورده‌اند؟ سیستم توانایی تحمل از کار افتادن چه تعداد از این کامپیوترها را در یک لحظه دارد؟

تمرکز زدایی/زایی از نظر خط‌ مشی: چندنفر یا سازمان در حال کنترل کامپیوترهای تشکیل دهنده این سیستم هستند؟

تمرکز زدایی/زایی از نظر منطقی: ساختار داده و رابط کاربری که توسط سیستم حفظ و ارائه می‌شود، شبیه به یک شی واحد یکپارچه است یا گروهی بدون نظم؟ به بیانی ساده‌تر، اگر شما سیستم را به دو نیم تقسیم کنید که شامل هر دو گروه سرویس‌دهندگان و کاربران است، آیا هر دو نیم جداشده به عنوان واحدهای مستقلی فعالیت‌های خود را ادامه خواهند داد؟

ما می‌توانیم این سه بعد مختلف را در جدول زیر قرار دهیم:

 

توجه داشته باشید که این جاگیری‌ها نسبی بوده و می‌تواند مورد بحث و گفتگو واقع شود. اما بیایید هر کدام از این‌ها را بررسی کنیم:

• شرکت‌های مرسوم از نظر خط‌ مشی متمرکز (یک مدیرعامل)، از نظر معماری متمرکز (یک دفترمرکزی) و از نظر منطقی هم متمرکز هستند (قابل بخش به دو نیمه نیستند)

• قانون مدنی (Civil law) به یک بدنه متمرکز قانون‌گذار تکیه دارد، در حالی که حقوق عرفی (Common law) به دست قاضی‌های انفرادی و افراد واحد زیادی در طول زمان شکل گرفته‌اند. قوانین مدنی از برخی جوانب معماری، غیرمتمرکز محسوب می‌شوند چرا که دادگاه‌های بزرگ و با صلاحدید زیادی وجود دارند اما بازیگران بیشتری در حقوق عرفی دخیل هستند. هر دو این‌ها از نظر منطقی متمرکزند (قانون، قانون است)

• زبان‌ها از نظر منطقی غیرمتمرکز هستند؛ زبان انگلیسی که آلیس و باب به آن صحبت می‌کنند لزومی ندارد با زبان انگلیسی که چارلی و دیوید از آن استفاده می‌کنند، یکی باشد. به هیچ زیرساخت متمرکزی نیاز نیست تا زبان وجود داشته باشد، قواعد دستورزبان انگلیسی نیز توسط یک فرد واحد ساخته و کنترل نشده است. (اگرچه برای مثال زبان‌ فراساخته‌ای مانند اسپرانتو وجود دارد که توسط لودویک زامنهوف به وجود آمده، اما اسپرانتو هم‌اکنون مانند زبان زنده‌ای عمل می‌کند و در حال طی کردن روند صعودی تکامل بدون وجود شخص یا نهاد صاحب‌اختیاری است)

• بیت تورنت نیز مشابه زبان انگلیسی از نظر منطقی غیرمتمرکز است. شبکه‌های تحویل‌دهی محتوا نیز مشابه بوده و تنها تفاوتی که وجود دارد کنترل شدن آن توسط یک شرکت واحد است.

• بلاک چین‌ها از نظر خط‌ مشی غیرمتمرکز بوده (هیچ کسی آن‌ها را کنترل نمی‌کند) اما از نظر منطقی متمرکز هستند (یک وضعیت مورد قبول عمومی وجود دارد که همه بر روی آن به توافق رسیده‌اند و سیستم همانند یک کامپیوتر واحد عمل می‌کند)

بسیاری از اوقات که مردم درباره فضیلت‌های بلاک چین صحبت می‌کنند، در واقع در حال توصیف مزایای استفاده از یک پایگاه داده مرکزی هستند؛ این تمرکززایی یک تمرکززایی منطقی است و به نوعی در بسیاری از موارد خوب است. (هرچند خوان بنت از IPFS، هر جا که ممکن باشد خواستار تمرکززدایی از نظر منطقی است؛ چرا که ذاتاً سیستم‌های غیرمتمرکز از تقسیم‌بندی شبکه‌ای زنده‌ بیرون می‌آیند و در مناطق با اتصال ضعیف خوب کار می‌کنند)

تمرکززایی از نظر معماری اغلب به خط‌ مشی‌های متمرکز منجر می‌شود، اما این الزاماً همیشه صحیح نیست. در یک مراسم رسمی دموکراسی، سیاست‌مداران در تالاری افراد رأی‌دهنده به خود‌ را ملاقات کرده و آن‌ها را حفظ می‌کنند. اما برگزارکنندگان این محافل رسمی قدرت قابل توجهی در گرفتن تصمیمات ندارند. در سیستم‌های بر پایه کامپیوتر نیز جنبه معماری و نه خط‌ مشی تمرکززدایی می‌تواند زمانی اتفاق بیافتد که یک جامعه آنلاین برای سهولت کار از انجمن متمرکز استفاده کنند. اما همچنین قراردادهای اجتماعی مورد توافقی بین اعضا وجود دارد که اگر صاحبان یک انجمن بدجنسانه رفتار کنند، همه به انجمن دیگری بروند. (جوامعی که در مقابل چیزی که در انجمن دیگر سانسور می‌خوانند، شکل گرفته‌اند در عمل این ویژگی را دارند)

تمرکززایی از نظر منطقی رسیدن به تمرکززدایی از نظر معماری را دشوار می‌کند، اما آن را غیرممکن نمی‌سازد. به الگوریتم‌های اجماع غیرمتمرکز در شبکه‌های مختلف نگاه کنید که چگونه با اثبات کار کنار آمده‌اند اما به مراتب دشوارتر از بیت تورنت هستند. از طرفی تمرکززایی منطقی نیز رسیدن به خط‌ مشی غیرمتمرکز را سخت می‌کند. در سیستم‌های متمرکز از لحاظ منطقی، برطرف کردن مشاجرات با توافق بر استدلال ساده «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» به نسبت دشوارتر اتفاق می‌افتد.

 

سه دلیل تمرکززدایی

 

سوال بعدی این است که چرا تمرکز زدایی مفید است؟ استدلال‌های متفاوتی برای این سوال مطرح می‌شود:

تحمل خطا: سیستم‌های غیرمتمرکز احتمال شکست تصادفی کمتری دارند چرا که به اجزای مختلفی تکیه دارند که شبیه هم نیستند.

مقاومت در برابر حملات: هزینه زیادی برای حمله، تخریب یا دستکاری سیستم‌های غیرمتمرکز باید صرف شود، چرا که نقاط حساس مرکزی در آن‌ها وجود ندارد که با هزینه‌های کمتری نسبت به حجم اقتصادی سیستم پیرامون به آن‌ها حمله کرد.

مقاومت در برابر توطئه: برای شرکت‌کنندگان در سیستم‌های غیرمتمرکز بسیار دشوارتر است که با یکدیگر توطئه کنند، بطوریکه خود به سود برسند و هزینه‌‌‌اش را دیگر شرکت‌کنندگان بپردازند؛ چرا که سردمداران شرکت‌ها و دولت‌ها به طریقی ساخت‌وپاخت می‌کنند که سود آن به خودشان برسد و زیان آن بین شهروندان، مشتریان، کارمندان و عموم مردم هماهنگ‌شده در زمان مشابه پخش شود.

هر سه استدلال طرح شده مهم و معتبر هستند، ولی هر سه آن‌ها زمانی که شما درباره تصمیمات پروتکل با در نظر داشتن این سه چشم‌انداز فکر می‌کنید، به برخی نتایج متفاوت و جالب می‌انجامد. بیایید یک به یک درباره هرکدام از این موارد صحبت کنیم.

با توجه به تحمل خطا، استدلال اصلی ساده است. احتمال وقوع کدام یک کمتر است؟ خرابی یک کامپیوتر، یا خراب شدن همزمان ۵ کامپیوتر از ۱۰ کامپیوتر. این اصل غیرقابل بحث و جدل است و در زندگی واقعی و در شرایط بسیاری از جمله موتورهای جت، ژنراتورهای کمکی در مکان‌هایی مانند بیمارستان، زیرساخت‌های نظامی، تنوع‌سازی‌های سبدسهام مالی و صدالبته شبکه‌های کامپیوتری مورد استفاده قرار می‌گیرد.

هرچند این نوع تمرکززدایی، که از جهتی بسیار مهم و موثر است گاهی اوقات عملکردی بسیار ضعیف‌تر از آن چیزی که در نظر ما به عنوان نوش‌دارو نقش بسته نسبت به یک مدل ساده ریاضی که پیش‌بینی‌هایش درست از آب درمی‌آید، ایفا می‌کند. دلیل آن هم وضعیت خرابی متداول (Common Mode Failure) است. البته که احتمال از کارافتادن چهار موتور جت بسیار کمتر از یکی است، اما اگر هر ۴ تای آن‌ها در یک کارخانه تولید شده باشند چه؟ و یا اینکه این خطا به دست یک کارگر در هر ۴ موتور اتفاق افتاده باشد؟

آیا بلاک چین‌ها در شکل امروزی قادر به مدیریت برای محافظت در برابر وضعیت خرابی متداول هستند؟ نه لزوماً. سناریوهای زیر را در نظر بگیرید:

• تمامی نودها در بلاک چین نرم‌افزار کلاینت مشابهی اجرا کنند و مشخص شود که این نرم‌افزار یک باگ داشته است.

• تمامی نودها در یک بلاک چین نرم‌افزار کلاینت مشابهی اجرا کنند و مشخص شود که تیم توسعه‌دهنده این نرم‌افزار از لحاظ اجتماعی فاسد است.

• مشخص شود تیم توسعه‌دهنده‌ای که به‌روزرسانی‌های پروتکل‌ را پیشنهاد می‌دهد، از نظر اجتماعی فاسد است.

• در سیستم‌های اثبات کار بلاک چین، ۷۰ درصد ماینرها از کشور مشابهی باشند و دولت این کشور تصمیم بگیرد تمام فارم‌های ماینینگ را با مقاصد امنیت ملی تصاحب کند.

• غالب سخت‌افزارهای استخراج توسط یک شرکت تولید شود و با رشوه دادن یا اجبار آن یک در پشتی (Backdoor) در دستگاه‌ها جاسازی شود که به شرکت اجازه دهد هر زمان که می‌خواهد دستگاه‌ها را خاموش کند.

• در یک بلاک چین با الگوریتم اثبات سهام، ۷۰ درصد کوین‌های گروگذاشته در یک صرافی نگه‌داری شود.

یک دیدگاه همه جانبه از تحمل خطای تمرکززدایی تمامی این جوانب را در نظر می‌گیرد و راه‌حل به حداقل رساندن آن‌ها را به دست می‌آورد. برخی نتایج طبیعی برخاسته از این کاملاً واضح است:

• داشتن پیاده‌سازی‌‌های رقابتی چندگانه یک امر بسیار حیاتی است.

• دانش ملاحظات فنی که در زیرلایه‌ به‌روزرسانی‌های پروتکل قرار دارد، باید دموکراتیک شود. با این حساب مردم بیشتری با شرکت کردن در بحث‌های تحقیقاتی و نقد تغییرات پروتکل‌هایی که به وضوح بد هستند، احساس راحتی می‌کنند.

• توسعه‌دهندگان اصلی و پژوهشگران باید توسط شرکت‌ها یا سازمان‌های مختلف استخدام شوند. (یا در گزینه‌ای جایگزین، بسیاری از آن‌ها داوطلبانه می‌توانند کار کنند)

• الگوریتم‌های استخراج باید به صورتی طراحی شوند که ریسک تمرکززایی را به حداقل برسانند.

• ما در وضعیتی ایده‌آل الگوریتم اثبات سهام را برای رهایی یافتن از خطر متمرکزشدن کلی سخت‌افزارها به کار می‌گیریم. (همچنین باید درباره خطراتی که با استفاده از این الگوریتم ظهور می‌کنند، هوشیار باشیم)

توجه داشته باشید که پیش‌نیازهای تحمل خطا در ساده‌ترین حالت خود بر روی تمرکززدایی از نظر معماری فعالیت دارد، اما همینکه به تحمل خطا در جامعه‌‌‌ هدایت‌کننده توسعه جاری پروتکل فکر کنید، تمرکززدایی از لحاظ خط‌ مشی نیز اهمیت خود را نشان می‌دهد.

حال به مقابله در برابر حملات نگاهی بیاندازیم. گاهی اوقات در برخی مدل‌های ناب اقتصادی، شما به نتیجه‌ای مبنی بر اهمیت نداشتن تمرکززدایی می‌رسید. اگر شما پروتکلی بسازید که تایید‌کنندگان تراکنش‌ها در صورت وقوع یک حمله ۵۱ درصدی به طور تضمین شده ۵۰ میلیون دلار از دست دهند، دیگر مهم نیست که این تاییدکنندگان توسط یک شرکت یا ۱۰۰ شرکت کنترل می‌شوند. ۵۰ میلیون دلار یک حاشیه امنیت اقتصادی است. در واقع دلایلی محکمی از نظریه‌ بازی‌ها وجود دارد که نشان می‌دهد چرا متمرکزسازی می‌تواند باعث افزایش این حاشیه اقتصادی شود. (از آنجا که گنجایش تراکنش‌ در داخل بلاک‌ها یک دیکتاتوری بسیار چرخشی است، مدل انتخاب تراکنش از بلاک چین‌های فعلی بازتاب این تفکر است)

هرچند اگر مدل اقتصادی غنی‌تری به کار گیرید و مخصوصاً یک نفر به امکان وقوع تهدید و اجبار اقرار کند، (یا به موارد ملایم‌تری مانند مورد هدف قرار دادن نودها در حملات DoS) تمرکززدایی به یک موضوع اساسی تبدیل می‌گردد. اگر شما فردی را به مرگ تهدید کنید، دیگر آن ۵۰ میلیون دلار برایش اهمیتی نخواهد داشت. اما اگر این ۵۰ میلیون دلار بین ۱۰ نفر تقسیم شود، شما هر دفعه باید این تهدید را به تعداد ۱۰ بار باید انجام دهید. در حالت کلی بسیاری از موارد در جهان مدرن بر اساس ناقرینگی مهاجم/ مدافع و به نفع مهاجم تعریف می‌شود. ساختمانی که ۱۰ میلیون دلار هزینه ساخت آن است، تنها ۱۰۰ هزار دلار برای تخریب نیاز دارد. اما موضوع مورد تأکید، اغلب میزان نفوذ مهاجم است. اگر هزینه ساخت ساختمانی ۱۰ میلیون دلار و هزینه تخریب آن ۱۰۰ هزار دلار باشد، ساختمانی که ۱ میلیون دلار هزینه ساخت آن باشد، شاید هزینه مورد نیاز برای تخریب آن ۳۰ هزار دلار باشد. اعداد کوچکتر معمولاً نسبت‌های بهتری می‌دهند.

این نتایج به چه چیزی ختم می‌شود؟ اول از همه به خوبی نمایانگر مزیت استفاده از اثبات سهام در برابر اثبات کار است، چرا که سخت‌افزارهای کامپیوتری به آسانی قابل شناسایی، قانون‌گذاری و مورد هدف قرار گرفتن حملات هستند اما سکه‌ها برای مخفی ماندن، کار به نسبت راحتی در پیش دارند (اثبات سهام به دلایلی دیگر در برابر حملات مقاومت بیشتری دارد). دلیل دوم، این خود نقطه مثبتی برای داشتن تیم‌های توسعه‌دهنده به شدت توزیع شده مانند یک توزیع جغرافیایی است. سومین مورد نیز تأکید دارد که به مدل اقتصادی و تحمل خطا حین طراحی پروتکل‌های اجماع باید نگاه ویژه‌ای شود.

در نهایت به بحث‌برانگیزترین مورد یعنی استدلال سوم، مقاومت در برابر توطئه، می‌رسیم. تعریف توطئه یا تبانی کار سختی است؛ شاید تنها ساختار حقیقی که این کلمه را بتوانیم در آن جا دهیم، «یک هم‌آهنگی (coordination) ناپسند یا به عبارتی ناخواسته از نظر ما» باشد. موقعیت‌های مشابه زیادی در زندگی واقعی وجود دارد که هرچند یافتن یک هم‌آهنگی تمام‌عیار بین همه افراد یک حالت ایده‌آل محسوب می‌شود، اما هم‌آهنگ بودن تنها یک زیرگروه و ناهم‌آهنگ بودن بقیه نیز می‌تواند موضوع خطرناکی باشد.

مثال ساده‌ای از این دست، قانون رقابت (ضد انحصاری) می‌باشد. موانع قانونی که از عمد برای این منظور ساخته شده، کار را برای بازیگران حاضر در یک سمت از بازار که قصد دارند با گرد هم آمدن یک مونوپولی (انحصار) ایجاد کنند و تمام سود بازار را به قیمت زیان رقبای خود و رفاه اجتماعی عمومی به خود اختصاص دهند، بسیار سخت می‌کند. نمونه دیگر قوانینی است که در برابر هم‌آهنگی‌های فعال بین نامزدها و کمیته‌های اقدام سیاسی بزرگ (Super-PACs) در ایالات متحده ایجاد شده است؛ در حالی که اثبات شده اجرای این مقررات در عمل دشوار است. یک مثال دیگر و در ابعادی کوچکتر قانونی است که در برخی تورنومنت‌های شطرنج بین دو بازیکن اجرا می‌شود و آن‌ها را از انجام بازی‌های متعدد در برابر یکدیگر که سبب افزایش امتیاز یکی از آن‌ها شود، باز می‌دارد. مهم نیست به کجا می‌نگرید، تلاش برای جلوگیری از هم‌آهنگی‌های ناخواسته در تمامی موسسات سطح بالا دیده می‌شود.

در رابطه با پروتکل‌های بلاک چین، استدلال‌های اقتصادی و ریاضی که امنیت یک اجماع را تعیین می‌کند، شدیداً به مدل انتخاب ناهم‌آهنگ یا این فرضیه تکیه دارند که این بازی از بازیگران کوچک بسیاری تشکیل شده که به صورت مستقل تصمیم می‌گیرند. اگر یکی از بازیگران بیش از یک سوم توان استخراج سیستم اثبات کار را به دست گیرد، به تسلط بی‌حدوحصری در سود استخراج خودخواهانه‌اش دست می‌یابد. هرچند آیا واقعاً می‌توان اظهار داشت که مدل انتخاب ناهم‌آهنگی وجود دارد، آن هم زمانی که ۹۰ درصد از قدرت شبکه بیت کوین به قدری هم‌‌آهنگ باشند تا همزمان در کنفرانسی شرکت کنند؟

مدافعان بلاک چین نیز این نکته را مدنظر قرار می‌دهند که بلاک چین‌ها از آنجا که هرکس تنها به اختیار خود و هر زمان که بخواهد، نمی‌تواند قوانین را تغییر دهد گزینه امنی محسوب می‌شوند. اما دفاع از این استدلال زمانی که توسعه‌دهندگان نرم‌افزار و پروتکل همه برای یک شرکت کار کنند و همانند خانواده‌ای در یک اتاق نشسته باشند، امری دشوار خواهد بود. هدف این است که نباید این سیستم‌ها مانند واحدهای انحصارگری که تنها به منافع شخصی خود می‌اندیشند، عمل کنند. بنابراین شما با قطعیت می‌توانید بگویید که بلاک چین‌ها زمانی امن‌تر هستند که نا‌هم‌آهنگی در آن‌ها بیشتر باشد.

هرچند که این سبب ظهور یک تناقض بنیادین می‌شود. بسیاری از جوامع مانند جامعه اتریوم اغلب به خاطر روح جمعی مستحکم و اقدام سریع که مثلاً در پیاده‌سازی،آزادسازی و فعال‌سازی هاردفورکی که برای مقابله با مشکلات DoS در پروتکل طی تنها ۶ روز انجام می‌گیرد، مورد ستایش واقع می‌شوند. اما چگونه می‌توان این هم‌آهنگی خوب را بهبود و پرورش داد اما به صورت همزمان از هم‌آهنگی بد که در آن ماینرها در حال توطئه هستند و قصد اجرای حملات هم‌آهنگ ۵۱ درصدی را دارند، جلوگیری کرد؟

به سه طریق می‌توان به این سوال پاسخ داد:

 

• نباید نگران هم‌آهنگی‌های ناخواسته بود و درعوض پروتکلی ساخت تا در برابر آن مقاومت کند.

• تلاش برای یافتن حالت بینابینی که به پروتکلی که قصد تکامل و حرکت روبه‌جلو را دارد، اجازه هم‌آهنگی بدهد اما این اختیارات به‌اندازه‌ای نباشد که آن‌ها را قادر به انجام حملات کند.

• برای مرزبندی بین هم‌آهنگی سودمند و خطرناک تلاش کرده بطوریکه کار اولی را راحت‌تر و دومی‌ را سخت‌تر کنید.

قسمت اعظم فلسفه طراحی کسپر (اتریوم ۲) بر روی رویکرد اول تمرکز کرده است. هرچند این به تنهایی کافی نیست؛ چرا که صرف تکیه کردن به اقتصاد، در مواجهه با دو دسته دیگر نگرانی‌های تمرکززدایی بازمی‌ماند. طرح ریزی مورد دوم به خصوص در بلندمدت دشوار است، اما این مورد اغلب به طور تصادفی اتفاق می‌افتد. برای مثال، اینکه توسعه‌دهندگان بیت کوین اغلب انگلیسی اما ماینرهای آن بیشتر چینی صحبت می‌کنند، از آنجا که این مدیریت دوگانه ایجاد هم‌آهنگی را دشوار می‌سازد، می‌تواند اتفاق مثبتی تلقی شود. از سوی دیگر اکوسیستم جوامع چینی و انگلیسی به سبب دشواری‌های جغرافیایی و ارتباطی که آن‌ها را به نحوی از هم جداکرده، از مزایای جانبی کاهش ریسک وضعیت خرابی متداول به دلیل کاهش احتمال انجام خطای مشابه از هر دوسو بهره می‌برند.

مورد سوم بیش از بقیه یک چالش اجتماعی است؛ راه‌حل‌های این موضوع شامل موضوعات زیر می‌شود:

• مداخلات اجتماعی که درصدد افزایش وفاداری و صداقت شرکت‌کنندگان نسبت به جامعه بلاک چین به عنوان یک واحد کلی است که جایگزین وفاداری مستقیم بازیکنان به همدیگر در یک سمت از جامعه می‌شود یا از آن جلوگیری می‌کند.

• ترویج ارتباط بین طرف‌های مختلف بازار در بستر یکسان که امکان همدست شدن تاییدکنندگان (Validator)، توسعه‌دهندگان یا ماینرها و از اینکه خود را به عنوان دسته‌ای جدا که برای دفاع از حقوق صنف خود باید در برابر دسته‌های دیگر بایستند را کاهش می‌دهد.

• طراحی پروتکل در مسیری که دخیل شدن به صورت یک به یک را برای تایید‌کنندگان/ماینرها با انگیزه «روابط ویژه»، ایجاد شبکه‌های متمرکز و دیگر سازوکارهای مشابه مافوق‌ پروتکلی کاهش دهد.

• هنجارهای صریح درباره اینکه انتظار می‌رود پروتکل چه مشخصات بنیادینی داشته باشد، یا چه چیزهایی نباید داشته باشد یا حداقل تحت شرایط بسیار محدودی اعمال شود.

نوع سوم از تمرکززدایی، تمرکززدایی برای جلوگیری از هم‌آهنگی‌های ناخواسته، احتمالاً دشوارترین آن‌ها برای دستیابی است. بده‌بستان‌ها هم در این میان اجتناب‌ناپذیر است. احتمالاً بهترین راه‌حل اتکا کردن به گروهی است که تمرکززدایی آن تا حد نسبتاً خوبی تضمین شده باشد: یعنی کاربران پروتکل.

منبع Medium

 

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا